دلسا جوندلسا جون، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

دلسا دختر رویاهای مامان و بابا

اولین زندگی تو وجودم

سلام عشق مادر ! سلام گل زندگی ! سلام جانکم ! این اولین پستیه که دارم تو وبلاگت می ذارم. گلم همین حالا این وبلاگ جدید رو برات ساختم تا هر روز و هر روز بزرگ تر شدن تو و عاشق تر شدن من و بابایی رو برات بنویسم. عزیزم نمی دونم گل دختری یا گل پسر اما هر چی که هستی عشقی، امیدی ، زندگی ای. من و بابایی بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم. عزیز مامان بابا! سالم و سلامت و شاد باش ما از تو فقط همین و می خوایم وبلاگ جدیدت مبارک.   ...
8 ارديبهشت 1393

سونوی NT

سلام نازنینم. 25 اسفند من و تو  رفتیم برای سونوی NT . راهرو انتظار خیلی شلوغ بود و هر از چندگاهی یه صدای بلند تالاپ تولوپ از تو اتاق سونو به گوش می رسید. این اولین باری بود که من تو مطب یه دکتر نشسته بودم و قتد تو دلم آب می شد. تنها استرسم سلامتی تو بود. بالاخره بعد از 1 ساعت انتظار نوبتم شد و رفتیم تو. در بدو ورود با یه آقای دکتر مهربون و خوش اخلاق روبرو شدم و از همین ابتدا حس مثبتی سراسر وجودمو در بر گرفت. وقتی روی تخت دراز کشیدم هیچ تصوری از تو نداشتم. اما ناگهان حرکت یه بدانگشتی ناز که بدنش با یه حریر سفید و نازک پوشیده شده بود و مثل یه پری دریایی توی رحم من در حال شنا و دست و پا زدن رقص گونه بود نظرم رو به خودش جلب کرد. نمی تونم ا...
8 ارديبهشت 1393